امام خامنه ای : در شب عاشورا امام حسین شعرى مىخواندند که حکایت از این مىکرد که آخر عمرشان هست ... روایت مىکند که حضرت داشتند شمشیرشان را آنجا تعمیر مىکردند؛ آماده سازى! یعنى امام حسین نمىگفت که حالا ما که فردا بالأخره یک ساعت زودتر یا یک ساعت دیرتر رفتنى هستیم، حالا این شمشیر یک ذره هم کند بود بود، نخیر در راه خدا شمشیر نیروى رزمنده باید کند نباشد، یعنى توانائیهاى او باید در حد اعلاء و حداکثر باشد. ۱۳۶۴/۰۷/۰۲
بسیج سیاسی است اما سیاستزده، سیاسیکار و جناحی نیست. بسیج مجاهد است اما بیانضباط و افراطی نیست، عمیقاً متدین و متعبد است اما متحجر و خرافی نیست، بابصیرت است اما ازخودراضی نیست، اهل جذب حداکثری است اما غیور است و درباره اصول تسامح نمیکند، طرفدار علم است اما علمزده نیست، اخلاق اسلامی دارد اما این اخلاقش ریاکاری نیست، در آباد کردن دنیا فعال است اما خود اهل دنیا نیست. حضرت ماه مدظله العالی
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...
دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...
امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود... نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد...
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته...!
همیشه توجه داشته باشید که کارهایتان در محضر خداست، همه کارها ! چشمهایی که بهم می خورد، در محضر خداست؛ زبانهایی که گفتگو می کند، در محضر خداست؛ و دستهایی که عمل می کند، در محضر خداست؛ و فردا ما جواب باید بدهیم ... صحیفه امام - جلد ۱۶ - صفحه ۴۰۷
البته من اصرار دارم این منطقه را «غرب آسیا» بگویم، نه خاورمیانه. تعبیر خاور دور، خاور نزدیک، خاور میانه درست نیست. دور از کجا؟ از اروپا. نزدیک به کجا؟ به اروپا. یعنى مرکز دنیا اروپاست؛ هر جائى که از اروپا دورتر است، اسمش خاور دور است؛ هر جا نزدیکتر است، خاور نزدیک است؛ هر جا وسط است، خاورمیانه است! این تعریفى است که خود اروپائىها کردند؛ نه، ما این را قبول نداریم. آسیا یک قارهاى است؛ شرقى دارد، غربى دارد، وسطى دارد؛ ما در غرب آسیا قرار داریم. بنابراین منطقهى ما اسمش منطقهى غرب آسیاست، نه منطقهى خاورمیانه.
بیانات در جمع اساتید دانشگاهها ۱۳۹۱/۰۵/۲۲