دیشب دور هم نشسته بودیم . صحبت از صبر و تحمل مشکلات و مصائب شد . بابا جانبازان را نمونه های زنده و بی بدیل صبر و استقامت معرفی کرد و گفت : هفته گذشته به آسایشگاه جانبازان امام خمینی (ره) مشهد رفته بودیم . جانبازان نخاعی که 25 ساله روی بستر افتاده اند . کسانی که تو سن و ساله من از من قوی تر و چابکتر و خوش هیکل تر بوده اند ولی راهی رو انتخاب کردند که تو این راه باید از اون جسم قبراق بگذرند و 25 سال ( بیست و پنج سال ) روی تخت دراز کش باشند .قابل فهم نیست. بابا گفت : موقع خروج دیدم یه صدای نحیف و پر خس خس داره صدام میزنه . سریع برگشتم گفتم جانم امری داری بگو .دستهایی که بر اثر ترکشها عصبهاش از کار افتاده بود رو با سختی بالا آورده بود و با صدایی پر ناله گفت : شما رو به خدا ولایت فقیه رو تنها نذارین . شما رو بخدا از شما فقط همینو می خوام اون سیدو تنها نذارین .
خدایا ما را مدیون ممیران مدیون همه انسانهای آزاده ای که مجاهدت کردند
تا این پرچم اسلام و شیعه به دست ما برسد